این اولین شعری هست که براش خوندم


آه ، ای عشق تو در جان و تن من جاری
دلم آن سوی زمان

با تو آیا دارد
ــ وعده ی دیداری ؟

ــ چه شنیدم ؟
تو چه گفتی ؟
ــ آری ؟!

در شبان غم تنهایی خویش،
عابد چشم سخنگوی توام .
من در این تاریکی،
من در این تیره شب جانفرسا،
زائر ظلمت گیسوی توام .

شکن گیسوی تو،
موج دریای خیال .
کاش با زورق اندیشه شبی،
از شط گیسوی مواج تو، من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم .
کاش بر این شط مواج سیاه،
همه عمر سفر می کردم .

حمید مصدق


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها